خواهرم مجردی یه دوست پسر داشت
دو سال تمام با این پسره دوس بود
پسره به خواهرم اصرار میکرد درس بخون پزشکی قبول شی
بعد تو کل این دو سال برای تولد خواهرم یه دونه عروسک ده تومنی خرید که فشارش میدادی میکفت تولدت مبارک😊
تو کل این دو سال با اینکه پسره کاره ای بود و درامد داشت یه چایی دعوت نکرد خواهرمو
به خواهرم قول ازدواج داده بود
بعد که نتیجه کنکور خواهرم اومد و دید پزشکی قبول نشده گفت شرمنده😁
من فکر کردم پزشک میشی و من یه عمر تامین میشم برا همین گفتم ازدواج
الانم به سلامت
فقط اون کادوی منو به من برگردون😐
و برای همون عروسک ده سانتی بالای سه بار اومد دم خونمون😖😖
خلاصه که خواهر منو نردبون میدید برای پیشرفت خودش 😁