mahsaaa5547 مدیر استارتر عضویت: 1398/06/18 تعداد پست: 1088 عنوان اخه این مادرشوهر من چرا اینجوریه 389 بازدید | 25 پست همیشه میگفت یه روز بریم بیرون هیزم بیاریم و از این حرفا امروز بهش زنگ زدم میگم بریم با یه حالت سرد گفت سرم درد میکنه 1398/10/20 | 11:41 0 نفر لایک کرده اند ... گزارش تاپیک نامناسب
sanaz1372 عضویت: 1397/08/15 تعداد پست: 13574 خب سرش دردمیکنه ازون حالتش معلومه آرامش خودتون رو فدای بی شعوری دیگران نکنید😊
kimikimam عضویت: 1397/12/14 تعداد پست: 6857 خب شاید امروز حوصله نداره یا دعوای بد کرده با کسی ARE YOU DUMB?? ...STUPID
مامان_ممول عضویت: 1392/03/04 تعداد پست: 4336 هیزم میخای چیکار من همونیم که گوجه رو از لایه ساندویچ میکشم بیرون وحال همه رو بهم میزنم☺️ لطفا برای حاجت دلم صلوات بفرستین😔💎💶
mahsaaa5547 مدیر استارتر عضویت: 1398/06/18 تعداد پست: 1088 دلم به حالش سوخت گفتم ببریمش بیرون حالش عوض شه خودشو میگیرد میگه اگه بهتر شدم خبرت میکنم
ستاره2000 عضویت: 1396/03/21 تعداد پست: 721 شاید منظورش بوده که خودت بری بهش نگی😂 !!!I have a voice, so do you
loveisdead عضویت: 1398/01/08 تعداد پست: 35600 به خدا خودمونم روزای بد و بیحال کم نداریم...منم از خانواده هنسرم دل خوش ندارم اما گاهی دیگه حساسیت زیادیه آدمی که شمارو نصیحت میکنه در واقع داره با خودش تو گذشته صحبت میکنه🎭
marzijooni عضویت: 1396/09/01 تعداد پست: 765 شاید پریوده فقط 2 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده ! 1 5 10 15 20 25 30 35 40
kanoomaghashoon عضویت: 1398/03/11 تعداد پست: 894 بایدازقبل هماهنگ میکردی ن ک یهوازخواب پاشی بگی امروزبریمحتما نمیتونه بیاددیگه
mahsaaa5547 مدیر استارتر عضویت: 1398/06/18 تعداد پست: 1088 خب سرش دردمیکنه ازون حالتش معلومه نه بابا قشنگ معلومه داره تخص بازی در میاره
shadi7247 عضویت: 1398/10/17 تعداد پست: 4085 هیزم بیارید یعنی چی دو دقیقه در مقابل فهمیدن مقاومت نکن... شاید خوشت اومد..
ملانیی عضویت: 1397/09/24 تعداد پست: 14310 شاید واقعا مریض یا حال ندارهاما قلق مادرشوهرمن کلا اینطوری کلی نازشو میکشیم یا نمیاد یا اگه بیاد هی میگه خونه بهتر بود😂😂 جوکر:من یه همسر داشتم زیبا بود...کسیکه بهم میگفت من خیلی نگرانتم؛همیشه بهم میگفت بایدبیشتر بخندم...قماربازی میکرد ویه عالمه هم بدهی بالااورده بود...طلبکارها صورتش رو خط خطی کردن،ماپولی برای جراحیش نداشتیم نمیتونست تحمل کنه...من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم،فقط میخواستم بدونه زخمهاش اهمیتی برام نداره پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو اینکارو کردم...میدونی بعدش چیشد؟اون نتونست منو اینجوری ببینه!ترکم کرد...قضیه برام بامزه شد..."حالا همیشه میخندم"