چند روز پیش یکی از دوستام امد خونمون و شب رو موند چون یه کم شیشه خرده داشت شوهرم عصبانی شد که شب رو مونده و رفت طبقه پایین مون خونه مامانش و کلی بحث باهام کرد که چرا موند منم گفتم مهمان بود نمی تونستم بهش بگم گمشو از خونم ...خلاصه دیروز هم کل روز قیافه گرفته بود و شبم رفته بود خونه مامانش و با کلی اسرار که گفتمش نمیخوام خانواده ات چیزی بدونن امد .اینم بگم خانواده اش خیلی خوبن .منم از دست رفتارش ناراحت بودم الان از کار امده سوپرایزم کرد برام یه تک دست خریده