دیشب خونه مادرشوهرم بودیم پسر خواهرشوهرم بهم گف زندایی پنجشنبه همه میخان بیان خونه ما تو نمیای؟منم گفتم ن
مادر شوهرمم هی میپرسید پنجشنبه میخای بیای خونه ما یا ن؟ منم گفتم مگه خونه نیستین گفت چرا خونه ایم
من باهاشون خخییلی خوبم همشم میرم خونشون
خییلی هم کمم حالشونم
ولی بعضی موقها منو ادم حساب نمیکنن و خییلی از مسایل شونو ب من نمیگن
من همه چیزو میگم بهشون
انقددد دلم گرفته خانوادمم اینجا نیستن
تو این هوای سرد با بچه کوچیک کجا رو دارم برم؟
چ قد بی کسی بده😔😔😔