صبح ساعت ١١ زنگ زده میگه شب غذا درست نکن بیا میخوایم پیتزا بگیریم( ما تو یه ساختمون زندگی میکنیم) چون تولد مامانه
منم به شوهرم گفتم اونم گفت گوشتکوب برقی بگیریم ١٤٠ پولشه گفتم خوششون نمیاد ١٠٠ پول بدیم
الان ساعت١٠ شب رفتم بالا میبینم فقط باباش خونه است میگه اونا رفتن بیرون چون تولد مامانه اکم مم عصبانی شدم برگشتم خونه
به نظرت ون دخترم رو بخوابنم نرم شب بالا
من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد