یادم باشد مادرشوهر که شدم آنقدر به عروسم بهابدهم که پسرم احساس رضایت کند اخر پسرم جگر گوشه ی من است،نباید ازار ببیند.
یادم باشد مادرشوهر که شدم درمقابل دختری که همسن دختر خودم است صبوری به خرج بدهم اخر او جوان است وهنوز خیلی از مسائل رانمیداند.
یادم باشد مادرشوهر که شدم طوری با دختر دیگران برخورد کنم که دوست دارم با دختر من برخورد کنند.
یادم باشد مادرشوهر که شدم کاری نکنم پسرم میان عشق مادری وعشق همسری سردرگم شود نیاز پسرم درزندگی ارامش است نه تنش.
یادم باشد برای قضاوت عروسم به سخنان دخترم صحه نگذارم چون دخترم هم مثل عروسم بی تجربه است وجهان را ازدید خام وناپختگی میبیند.
یادم باشد مادرشوهر که شدم از فداکاریهای عروسم تمجید کنم تایاد بگیرد برای پسرم فداکاری کند.❤❤