چندسال پیش روز حنابندونم سر خانواده ها منو و همسرم داشتیم بخاطر اونا و لج بازی جدا میشدیم
انگشتر نامزدی و عقدمم تو دستم بود یهو ب مامانم گفتم جلو کلانتری گذاشت تو کیفش گذاشت تو ماشین خالم اینا کیفو رفتیم جلو در خونه ما
اونا رفتن و کیف تو ماشینشون جاموند بعد ۱ساعت ز زدیم گفتیم جامونده حواستون باشه حلقم توشه گفتن کیف نیس
دوباره گفتن کیف هس ولی حلقه نیس
ازون داستان ب بعد باهم دعوامون شد
الان خیلی دلم برا حلقه هام تنگ شده کلی خاطره داشتم باهاشون
مخصوصا حلقه نامزدیم تک بود😭😭😭