از مامانم متنفرم!

 این رشته رو فقط بایددنبال کنی بازار کار خوبی داره کلی استخدامی دادگاه ومشاوران حقوقی داره

چرا؟ چون مرد نداره احتمالا به اونا تکیه کرده. اره؟ 

دقیقا 

باهاتون موافقم 

فقط مونده که از پیشش بره و یا با پدرش یا مجردی زندگی کنه

خانمي چقدر قشنگ تجربه ات رو در اختيارش گذاشتي

إن شاالله از ايني كه الان هستي هم خوشبخت تر بشي ☘️🙏💖☘️💖☘️🌺🌺

واقعا پناه بردن به خود خدا 

امن ترين و مطمئن ترين راه حله 

من همسرم توي محل كارم توسط مديرمون پيش من و بقيه تحقير شد 

خيلي دلمون شكست 

از خدا خواستم همسرم رو سربلند كنه 

كمتر از چند ماه همسرم صاحب شغلي شد كه الان ميليونها تومن از مديرمون بيشتر حقوق ميگيره

و الان اون مدير اين موضوع رو ميدونه و شرمنده اس

گلبرگ جون تو هم بگووو

اول اینکه نباید پته ی مادرتو بریزی رو آب،،پس فردا اشتباهی ازت سربزنه میگن توهم دختر همون مادری،،دوم اینکه تودختری ووظیفته لباس زیراشو بشوری و بذاری تو کمدش،،مطمعن باش خداهم خوشش میادیه پسرشاهزاده نصیبت میکنه،،با خودت کناربیا اول،،بعد با مادرت که درنبود پدر ازت رو سرت سایه بونه،،،گیرم هیچ کاری بلدنیست ولی توروکه بزرگ کرده،،پس فردا میبینی چقدسخته

منم مادرم رو خیلی دوست ندارم ....اگر بگم ویژگی‌هاش رو به خدا قسم شما هم متنفر ميشيد اما در ظاهر باهاش خوبم ...چی بگم آخه ...یک اخلاق بدش اینه که ....ولش کن بابا ..پشیمون شدم ...خدایا خودت شاهدی

بیچاره چاره  ای نداره تو این مملکت گرگ صفت بی پشتوانه  ،باید از آینده بترسه، شوهر آینده شما ،خرج رو میده ،ببخشید که رک گفتم ،محبت کن بهش  دلگرم بشه بهت ،تو کشور ما یه زن تنها ،تو زندگیش باید خیلی محکم باشه

عزیزم شما هم چ دعای قشنگی در حقم کردی ان شاالله تمام دعا ها و خوش قلبی ها به خودت برگرده عزیزم😍😍😍❤❤ممنونم از لطفت ...دقیقا وقتی از ته قلبمون ب خدا توکل کنیم خودش دستمونو میگیره و بلندمون میکنه....و اون کسی که باعث شد همسرتون وضعش بهتر شه مطمئنا خدایی بوده که بهش توکل کردید...ان شالله شمام همیشه خوش باشید در کنار همسرتون دوست خوش قلبم❤❤😘

فکر نکنم شستن لباس زیر مادر وظیفه باشه باید بگی از سر محبت این کار انجام بده.بهتره به جای امر کردن کاری محبت کردن اول یاد بدی دوست عزیز

نمیخوام نصیحتت کنم...

مامان منم تقریبا تو همین مایه هاست ولی خیلی شدیدتر...

یک کمد لباس داره ولی همیشه لباسهای کهنه و پاره... لباس زیر که اصلا نگوووو

همیشه افسرده بود... وسواس داشت من تا دیپلمم توی کابینتامون رو ندیده بودم!!! حق نداشتیم درشو باز کنیم!!! 16 سال!!! 

ولی خیلی دوسش دارم، عاشقشم.... عاشقشم

 دست خودش نبود... به هرحال اینجوریه... من خودمو نجات دادم و شش ماه یه بار میرم خونه... یه شهر دیگه ام ولی هروز تلفنی حرف میزنبم. 

واقعا دیگه اعصابم نمیکشه....

مامان من بخاطر عشق و هوسش ما رو تو اوج بچگی ول کرد و رفت حتی تا ۴ سال سراغی از بچه کوچیکش نگرفت بعدشم ک اومد و دیدیمش گفت نیاین خونه ی من شوهرم خوشش نمیاد الانم که ۲۰ و خورده سال میگذره هنوزم منو خواهرمو دوس نداره😓و بهمون کم محلی میکنه همیشه حتی استراحت مطلق بودم نیومد کمکم یا گفت ب درک مرد هم که بمیره مگه من نوکرشم