بابام خیلی ادم عصبی و خشکه مذهبه یعنی یه جورایی هممون به خاطر دور بودن از اون یا ازدواج کردیم یا دانشگاه دور انتخاب واحد کردیم هممون بدبخت شدیم الان خواهرم در شرفه طلاقه وقتی دانشگاهش تعطیل بود میومد خونه بابام . چن روز پیش سر آرایشش با بابام دعوای شدید میکنه کلن وسایلشو جمع میکنه میره خوابگاه جواب گوشیه هیچ کسم نمیده امروز صبحم داداش کوچیکم و دعوا کرده و گفته برو از خونه ی من بیرون الان یه پسر نو جون ویلون و سیلون خیابوناس هر چقد من زنگ میزنم بیا خونه ی ما بمون نمیاد خیلی داغونه😢😢😢