سلام دوستان نت زیاد ندارم فکر کنم تا اخر تاپیکم بزور برسه .
امشب شوهرم اومد دیر اومد خونمون بلافاصله مادر شوهر پدر شوهرم ک میشن عموم و زن عموم اومدن خونمون وبا شوهرم بحث کردن ک چرا دیر اومدی خونه منم اصلا چیزی نگفتم فقط گوش کردم تا این که بهم گفت جاری بزرگت اول عروسیش همیشه خونه من بود خونمو تمیز میکرد منم به اون میدادم میخورد اخه شوهرم گفته بود به داداش بزرگم میدادید میدید الا به من نمیدید عموم هم اینا رو به من گفت منم گفتم جاریم عروس بزرگ میشد شما صداش میکردید اونم میومد تازه به من میگه من تو رو جای دخترم میدونه منم خیلی حرفا داشتم ک میخواستم بگم ولی خیلی بی زبونم و چیزی نگفتم .
قرعه داریم دعا کنین بهمون در بیاد یه خونمون رو عوض کنیم و ازشون جدا بشیم تا رومون بیش تر از این بهم باز نشده .
خسته شدم خدایا