قبل ازدواجم ی همسایه داشتیم زن خوبی بود.
بعد منو برای پسرش خاستگاری کرد متولد72بود.خوب بود تیپش خوب بود ولی بیکار بود
بعد من قبول نکردم.گفتم این بیکاره.شل و ول و سرده.من چند ماه بعدش با شوهر م ازدواج کردم
اون هم اومد عروسیمون کلی هم رقصید و شادی کرد و بوق بوق کرد.
این پنج سال ک من ازدواج کردم اون رفت تو کار لوازم خانگی.ب شدت تو کار پیشرفت کرد.هم مغازه رو خرید هم خونه هم ماشین
حالا پنج سال گذشته.من ندیده بودمش تو این مدت.دیشب عروسیش بود رفتیم.
من دارم با دوتا بچه کوچیک جدا میشم..شوهر معتاد بی شرف گیرم افتاد.
ی عروسی لوکس گرفته بود عالییییی بود
خانمش هم وکیل بود.زیاد زیبا نبود.
براشون ارزو خوشبختی میکنم.
اما خیلی شب بدی بود برام.
ن ب خاطر اون.
ب خاطر خودم.ک چنین شکستی فجیعی خوردم
خدا شوهرمو لعنت کنه بی لیاقت عوضی