اگه جاری تون اخلاقا باهاتون زمین تا آسمون فرق داشت و پیش خانواده شوهر عزیز بود حس درونی تون چی بود

الان همینجوری ام 

قطع رابطه ام با جاریم

مغزم ارومتره 

چون دائم درحال نمایشه و خود واقعیش نیست 

دقیقا جاری من خیلی چسبه اونا بود، من از اول این طوری نبودم ولی اون بود ک حسودی کرد و خاست شکل من رفتار کنه

بهتر.

کمتر تو چشمی

مال من اینطوریه   جاریمو مادر شوهرم  بی فرهنگ و دهاتی ان     با من سر جنگ دارن   این چند روزه نمیدونین چی بهم گذشته😭😭

حس ندارم . راستش آرامشم بیشتره . اون همیشه باید رفت و آمد داشته باشه جواب کجا میره کجا میاد همه رو بده چون باهمه راحت و خوبه ولی من نه سرم تو لاکه خودمه 

هر کی سبک زندگی خودشو داره

من اون طور زندگی میکنم که میپسندم اونم هر طور فکر میکنه بهتره زندگی کنه.

کاری به کارش نداشتم

من با خانواده شوهرم خوبم یعنی با اینکه آخرین عروسشونم و دیرتر از بقیه اومدم اونارو مثل خانواده خودم میدونم دقیقا ولی خب نمیدونم چرا بقیه جاریام رابطشون باهام خوب نیست 

خب خانواده شوهر من جاریمو بیشتر دوس دارن چون با حجابه و سنتیه و اینا و ساکت و حرف گوش کنه 

برام مهم نیس..

ولی خب حس میکنم بامن غریبی میکنن..تعارف زیاددارن من میرم خونشون مثل مهمونا رفتار میکنن بااون مثل صابخونه

البته من خودمم اوایل باهاشون خاکی بودم بعدا ب دلایلی کشیدم کنار

اگه خانواده شوهرم و جاریم بیشتر باهم هم فاز و صمیمی بودن میگفتم اشکال نداره هرکی با مث خودش صمیمیه منم با کسایی مث خودم هم فازم کم رنگ میشدم بزار اونا بیشتر باهم صمیمی باشن بیخیال

فعلا ک عروس خوشبخته منم.حال اونو درک نمیکنم.شاید اون ب من حسادت میکنه

بستگي به رفتار جاري بامن داره اگه بامن خوب واكي بود واهل زير ابي تبود چشم رو تمام تبعيضاي خونواده ي شوهر ميبيستم اون گناهي نداره كه اونا بيشتر. سليقه شون اونجوري پسنده 

ولي اگه جاريم وزه بازي دربياره خودشيريني كنه ماجرا كلا فرق ميكنه

میدونید تا وقتی دلت بخواد برا خانواده ی همسر عزیز باشی و دوست داشته باشن و نظر اونا درباره ی تو برات خیلی مهم باشه هم حسودی میکنی هم غصه میخوری

ولی زمانی که نظر اونا و محبت اونا برات مهم نباشه راحت میشی 

این تجربه ی خودم بود

از وقتی برام مهم نیست دوستم دارن یا حتی گله هاشون هم از یه گوش می‌شنوم از یه گوش بیرون میکنم میدونید اون موقع ها دوستشون داشتم و رفت و آمد باهاشون برام مهم بود خوب دلم میخواست اونا هم همین حس رو نسبت به من داشته باشن اون موقع ها خیلی به جاریم حسودی میکردم

من مادرشوهرم هرچی میشه جاریمو بچه هاشو مثال میزنه اون باحجابه و سیاست دار مثلا مربا درس میکنه براش میفرسه من بلد نیستم رانندگی بلده من بلد نیستم 😢شوهزم نمیزاره برم یاد بگیرم کلا هرچی بشه میگه اون