ما ک حرفی نزدیم در این مورد
ولی تو عقد خیلی بداخلاق بود هی میگفت حق نداری بری بیرون زن باید آفتاب مهتاب ندیده باشه و...
همش قایمکی میرفتم بیرون و اونم مبفهمید
کلا فهمید من لجبازم حالا حرفی نمیزنه خخخخخ
کلا از اول تا حالا من خونه بابام آزاد بودم همش بیرون بودم با دوستام
الانم هر جا بخواد بره از من ادرس میگیره همه جا رو بلدم