ما با مادرشوهرمینا تو یه ساختمونیم
اگر نذری قربونی چیزی بیارن برامون اکثرا جفتشم میدن ب مادرشوهرمینا و دیدم ک تاکید میکنن ک یکیش برا فلانی
دیروز آش نذری آوردن ما خونه مادرشوهرمینا بودیم دوتا ظرف دادن گفتن یکیش برا فلانی
مادرشوهرم جفتشم گذاشت رو اپن
من پایین اومدنی نگف آش ببر منم دیگه چیزی نگفتم
با خودم گفتم خوبه فردا دیر بیدار میشیم از خواب میرم میارم برا ناهار میخوریم از ناهار گذاشتنم راحتم
حالا همین نیم ساعت پیش رفتم آش رو بیارم گفتم ناهار نذاشتم گفتم آش هس برگشته میگه گفتم حتما نمیخورین دادمش ب همسایه ها دفعه قبلم همین اتفاق پیش اومد گف آشو ریختم رفت گفتم نمیخوریمش که
بحث من اصلا واسه آش نیستا کارش همینه همیشه ابنکارو میکنه بدم میاد از کاراش