مامان بزرگ مامانم همیشه میگف من فقط ارزو دارم بچه زهرارو ببینم دیگ ارزوی دیگه ای ندارم.....بد من الان اخرای ماه سوم بارداری....بد مامانم زنگ زد گف مامان جون حالش بده بیمارستان بستری....خیلییییییی ناراحت شدم چون واقعا دلم میخاد بچمو ببرم دست بوسش.....دعاکنید چیزیش نشه سنش زیاده ولی خیلی مهربونه خیلی دوسش دارم.....توروخدا یه حمد شفا بخونید
ایشالا که خدا خودش شفاشون بده و کوچولوی شما رو هم ببینن. حمد میخونم
ان شاءالله که سالم و سلامت برگردن خونه ..
.
یاد مادر بزرگ خودم افتادم که بعد دوماه که بچه مو بردم ببینه رفتیم خونشون با پدربزرگم نشسته بودن تا ما را دیدن اصلا بررررق تو چشاشو حس کردم با ذووووق و شوق میگفت ننه اول بچه تو بده ببوسم .. الان سه سالی هست که برحمت خدا رفته 😢
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
