19 سالمه دوتا خواهر بزرگتر دارم بابام معتاده شیشه میکشه الان دو ماهه مامانم از خونه انداختش بیرون الان نمیدونیم کجاست چیکار میکنه مامانم با یه مردی رابطه داره و من حس شدید تنهایی دارم امروز یکی که دوستش داشتم بهم گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفتم نه گفت من فکر میکردم بابا نداری منم خندیدم گفتم نه دارم ولی نداشتم هیچ وقت نداشتم از شکممون میزد مواد میخرید شهرمونم خیلی کوچیکه همه همو میشناسن .. دلم خیلی گرفته بغض داره خفه ام میکنه به یکی نیاز دارم باهاش حرف بزنم یعنی تنهایی رو با بند بند بدنم دارم حس میکنم از این ور مامانم داره زور میزنه اینجا دانشگاه ثبت نام کنم نرم اصفهان دوست دارم زاااااار بزنم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
هیچ وقت مادرتو سرزنش نکن.سرتو بکن زندگی خودت .ببین منم شوهرم معتاد بود منحرف جنسی یود خیانت مرد هزار بلا سرم اورد مجبور شدم ی سگ بیارم تو زندگیم نامزد کردم بعدش کلی مشکلات و داستان سرم اومد.همش بخاطر بچه هامه.مادر بودن سخته.سخت .مثل سگ باید ادم هار باشه مواظبت کنه از بچه هاش احتیاجاتشونو رفع منه ی شکم برسه و هزار دغدغه دیگه.اگه واسه تو این شرایط سخته بدون واسه مادرت هزاربرابر سخته
عزیزم خدا حال دلتو خوب کنه. ولی اول ازاینکه سالم و سلامتی خدا رو شکر کن بعد هر چی میخوای غر بزن. سلامتی نعمت بی بدیله. اگه خیلی اوضاعت بد و غیر قابل تحمله برو دانشگاه اصفهان اونجا تو محیط جدید با هم سن و سالات روحیت عوض میشه اما ب خاطر تنهایی مواظب باش گول کسی نخوری
یدونه صلوات برا ازدواجم بفرستین "اللهم صل علی محمد و آل محمد"
یه چیز هم بگم پدرت هر جور باشه باید بهش احترام بذاری حتی اگر از این هم وضعش بدتر شه چون اگر این کارو نکنی مطمن باش به روزی میرسی که خدایی نکرده ایشون رو از دست میدی و دیگه اونوقت نمیتونی خودت رو ببخشی من قبل از اینکه به دنیا بیام پدرم رو از دست دادم الان آرزو دارم کل زندگیم رو بدم ولی بتونم یک دقیقه پدرم رو ببینم ولی نمیشه و از همون بچگی فقط با یک تکه سنگ داخل بهشت زهرا مواجه شدم که جای پدرم بود