حالا ک بحث غذا شد گفتم منم بگم ی زمانی اوایل ازدواجم بود سرکاربودم تایم کاری من و شوهرم یکی بود بعد مادرشوهرم گه گاهی فقط ی بشقاب ب اندازه خود شوهرم غذا میفرستاد میگف اینو بدع پسرم براش درست کردم خیلی بهم برخورد اینکارو میکرد تو رو خودم ب شوهرم گفتم خودم غذا درست میکنم فریز میکنم بگو دیگ نفرسته بعد فهمیدم پدر شوعرم گفته بهش گفته زشته این چ کاریه مادرشوهرمم جلو شوهرم گفته بود بمن چ میخوام نخوره من واسه پسرم میفرستم شوهرمم گفته بود دستت درد نکنع ولی دیگ نفرس خودمون غذا داریم
چقد اشغاله یاد کاراش میفتم حرصم میگیره هنوزم بیخیال نشده گه گاهی میفرسته واسه شوهرم ک منو عصبی کنه ولی خیلی کم شده دیگ