اما یکم که بزرگتر شدم شیطنتم گل کرد که امتحانش کنم اونموقع چیزاییکه ازش می خواستم در حد سوالای امتحان و بابام اینو بخره و مامانم اون کارو بکنه و داییم امشب بیاد و این حرفا بود که همش میشد اما با خودممی گفتم ممکنه اتفاقی باشه سال سوم دبیرستان خواستم سفت و محکمتر امتحان کنم و یه ریسک بزرگ کردم ترم آخر امتحان زیست شناسی که معلمش به شدت باهام لج بود برگه رو سفید دادمو هر چی مراقب گفت بشین بنویس گفتم بلد نیستم وقتی اومدم بیرون گفتم تو اگه راست میگی من این امتحانو قبول بشم وقتی کارنامه اومد نمره زیستم ۱۲ شده بود اونجا بود که فهمیدم قضیه جدیه و باز یکم ترسیدم