2737
2739

اما یکم که بزرگتر شدم شیطنتم گل کرد که امتحانش کنم اون‌موقع چیزاییکه ازش می خواستم در حد سوالای امتحان و بابام اینو بخره و مامانم اون کارو بکنه و داییم امشب بیاد و این حرفا بود که همش میشد اما با خودم‌می گفتم ممکنه اتفاقی باشه سال سوم دبیرستان خواستم سفت و محکمتر امتحان کنم و یه ریسک بزرگ کردم ترم آخر امتحان زیست شناسی که معلمش به شدت باهام لج بود برگه رو سفید دادم‌و هر چی مراقب گفت بشین بنویس گفتم بلد نیستم وقتی اومدم بیرون گفتم تو اگه راست میگی من این امتحانو قبول بشم وقتی کارنامه اومد نمره زیستم ۱۲ شده بود اونجا بود که فهمیدم قضیه جدیه و باز یکم ترسیدم

و بلاخره روزی خدا نگاهی خواهد انداخت ❄

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

سال بعدش با پسری دوست شدم که الان همسرمه از وقتی اومد تو زندگیم‌اتفاقای عجیبی برام می افتاد خیلی بلا از سرم رد میشد ولی خیلی هم بدشانسی می اوردیم خوابهای عجیب و آشفته می دیدم هر شب کابوس و حالت بختکی شدن و چیز عجیب دیگه این بود که هر اتفاقی رو از قبل تو خواب می دیدم و حس ششمم به شدت قوی شده بود و بهتره بگم چشم سومم خود به خود باز شد وقتی شب قبل تو خواب تصویر سقوط هواپیما دیدم و فردا صبحش هواپیمای خبرنگارا افتاد تو شهرک آسمان خیلی وحشت کردم و همه چیزو به مامان بابام گفتم اونا باور نکردن پدرم آدم مذهبی هست و فقط بهم گفت باید نماز و قرآن بخونی از فکر و خیالای الکی بیای بیرون اما مامانم سعی کرد وانمود کنه که باور کرده اما می دونستم الکی میگه و فقط می خواد باهام همدل باشه

و بلاخره روزی خدا نگاهی خواهد انداخت ❄
2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687