امروز یکی از فامیلامون گفت پدرم چقد از من تعریف میکرده دلم لک زده براش قلبم داره از جا کنده میشه که ببینمش دوباره اما پدرم پر کشیده و رفته دخترش داره دق می‌کنه کاش می‌شد یه جوری باز میدیدمش محکم بغلش میکردم
مثل منی...
مثل همیم
فقط ب این امید زنده ام و ازاین داغ نمردم ک من هم روزی پیش عزیزم خواهم رفت...💔
خدا صبرتون بده واقعا سخته
اره بخدا تازه میفهمم چی به سرم اومده اوایل همه بودن الان همه رفتن خونه هاشون میرم کوچه هم یادم میاد با پدر خوبم قدم میزدیم با هم تنها دلخوشی ام اینه هر دفعه گوشی ام میخواست براش کم نمیزاشتم و باالاخره یه روز میبینمش
۷۰
اخرین تولدشون رو اردیبهشت با خاهرام و نوه ها براشون گرفتیم.عاشق تولد بودن.تیر ماه برای همیشه ازپیشمون رفتن...
خیلی یهویی... داشتم کارای تولد بچه هام رو میکردم ک یهو تم تولدم رنگ عزا گرفت.
همه چی رو فراهم کرده بودم.مهمونا هم دعوت کرده بودم ک همه بجای تولد اومدن ختم😭
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
