2733
2734

همسرم تک فرزنده. 

موقع ازدواج شرط کردم که مادرش با ما نباشه و اونم قبول کرد. 

حالا ازدواج کردیم و اون هی اینجاست. یهو میاد خوابیدنی میمونه 

به شوهرم زنگ میزنه و پامیشه میاد. 

من کنکوری هستم. درس دارم. 

وقتی میاد کل زندگیم مختل میشه

من نامزد که بودم ماهی ی بارم دعوتم نمی‌کرد. ولی هی خودش میاد. کمِ کم ماهی دوبار میاد اینجا شام و خوابیدنی میمونه. 

روانی شدم. 

این در حالیه که اونشب ما بیرون بودیم. خورد و خوراک گرفتیم براش بردیم. ساعت حدودا نه بود فکر کرد رفتیم شام بمونیم گفت چرا بی دعوت اومدین؟ 

بعد خودش بی دعوت میاد. 

خدا شاهده من دوسش دارم خیلی اما خب نمیشه که.. رسما حریم خصوصی ندارم. 

امشب میخواستم شام درست نکنم و صبح زودم بیدار شم برم کتابخونه درس بخونم. کل زندگیم مختل شده. 

نمیدونم چیکار کنم.. 

میخوام بهش بگم اما نمیدونم چی بگم 

شوهرمم درکم نمیکنه، میگه مادرمه دیگ زنگ میزنه میگه میام بگم نیا؟ 

مگ چنروز میمونه

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738
بزارجلوش بگو خودت درست کن من درس دارم ازش کار بکش😁😁😁🙂😁

همین الانشم پادشاهی میکنه تو خونه من مهمونم دعوت میکنه 

اگ این کارم بکنم دیگ منم میندازه بیرون

هر هفته میاد.. یهویی میاد شبم خوابیدنی میمونه.  حتی خبرم نمیده..

اگ یروز میمونه اشکال نداره

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
یه چیز ساده بپز بعد برو اتاق درستو بخون اونا میان پسراشونو میبینن نه ما😒

پسرش یازده شب میاد. 

من بدبخت باید بشینم ایشونو ببینم از زندگیم بیفتم فقط

یکم ازش کار بکشی دیگه نمیاد


مثلا بذار جلوش بگو لطفا اینو خورد کن من دو صفحه درس بخونم و اینا..بعد تموم شد بگو بی زحمت سرخشم کن من هنوز نخوندم کامل  خخخ

گاهی در یک مکان تاریک هستی و فکر می کنی مَدفون شده ای اما در واقع تو را کاشته اند 🌱 “کریستین کین”
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز