هشت ساله ازدواج کردیم دو سه سال اول همه چی خوب بود بعدش به مرور رابطه جنسیمون کم شد در موردش حرف نمیزدیم اون موقع ها
فهمیدم دو سه باری بخاطر زود انزالی دکتر رفته ولی جوابی نگرفته
یه روزایی خودم خیلی دلم میخواست ولی انقد که اون سرد شده بود نمیشد
پارسال اومد باهام حرف زد گشتیم یه دکتر خوب پیدا کردیم رفت ولی انگار دارو ها حالش رو بد میکرد و نمیخورد منم دیگه کم کم مثل خودش سرد شدم
تا پریشب که باز اومد برام درد و دل کرد که نمیدونم چرا اینجوری شدم دلم میخواد ولی نمیتونم...مردونگیم از بین رفت و ...
انگار هنوزم فقط نگران خودشه نه من
گفتم مسئله به این مهمی ارزش تلاش کردن رو داره ولی اون هیچ تلاشی واسه درست شدن نمیکنه
از طرفی نمیخوام بهش غر بزنم همین یه ذره اعتماد به نفسش رو بگیرم
باید چیکار کنم؟