عزیزم یخورده همسرت اروم شد بهش بگو بیاد خونه باهاش حرف داری
بعد که اومد بگو من اشتباه کردم ، فلانی ( خواهرزادش ) ۸ سال ، ۱۰ سال ازم کوچیکتره ، همیشه به چشم یه بچه و برادر کوچیکتر دیدمش،اگرم حرفی زد گذاشتم پای بچگیش ، گفتم تو سن بلوغه الان یه چیزی بگم چهارتا میذاره روش...ولی اره اشتباه کردم نباید میذاشتم تا این حد احساس صمیمیت کنه .
بعدم اون لحظه من فکرم درگیر بود حواسم به خیلی حرفا نبود ، ولی خب اشتباهیه که خودم قبولش دارم ، اینارو بگو..اگه هیچجوره راه نمیاد ، مادرتو سربسته باهاش حرف بزن بفرستش جلو