ساعت ۹ بابام رفته بود نمیدونم چجوری شماره بابای دایانو پیدا کرده بود زنگ زده بود که به بچتون بگید دست از سر دختر من برداره دختر من نامزد داره 😢خودمو بکشم یا زوده هنوز این چه وضعیتیه یعنی من ادم نیستم توی دنیا هرچی اون بگه درسته هنوز نباید برای خودم تصمیم بگیرم بخدا خسته شدم هر حرفی اون زده قبول کردم دلیلی نمیشه بخاطر حرف های اون دیگه زندگیمو داغون کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خدايا تو بيست سالگي چقد بچه اي ! خب حق داره پدرت ترنسا زندگيشون بر از مشكله پدرت نميخواد درگ ...
ولی خودم میخوام درگیره مشکلاتش بشم بابام چون پدر خاستگارم به گردنش خیلی حق داره و موقعیت خیلی خوبی دارن داره مجبور میکنه با اون باید باشی من یکی دیگرو دوست دارم برام مهم نیست هرچی میخواد باشه اصلا حق نداره بخواد اینکارو کنه