2733
2739
عنوان

روز عقدتون چطور گذشت؟؟؟؟

287 بازدید | 10 پست

برا من که مثل همیشه بد....

کلا بابا و مامان من برا اینکه پولی ازشون در نیاد عادت دارن بهترین روزای زندگیه مارو سیاه کنن!! یه دعوا و درگیری راه میندازن! هممممیشه! سر ازدواج منم همینطور بود! روز عقدم مامانم اینا اجازه ندادن مراسم تو خونه بگیریم، گفتن خونه کثیف میشه....پدر شوهرمم رفت یه محضر درب و داغون گرفت....مامانم حتی بهم نگفت لباس روشن بپوشم!!! با مانتو مشکی رفتم محضر!!! شوهرمم ادم خوبیه و شغل و تحصیلات عالی داره! با شوهرم مشکل نداشتن! ترسشون از این بود که مبادا پولی خرج کنن! تو محضر هم همچین با اخم نشسته بودن! بعدها مامانم گفت بابات با  خودش فکر میکرد که از زیر دستم درومد ! یعنی من!! در حالیکه این اندیشه ی خود مامانمه!! نمیخواد ما بچه هاش بال و پر بگیریم! دوست داره همش تحت سلطه و توسری خورش باشیم!!! بعد عقد هم مامانم نزاشت با شوهرم برم! منو با خودش برد میدان میوه تره بار تا واسه مهمونای شاممون( خانواده و فامیلای شوهرم) میوه اینا بخریم! شیرینی بخریم! بعد هم تو خونه چیدمشون و تا شب کار کردم تنها! در حالیکه پنج تا مرد گردن کلفت داریم که میتونستن برن خرید کنن! ولی ترسیدن پول خرج کنن!!! خلاصه با خستگی و قبافه ی داغون شب رفتم رستوران! بعد شام هم شوهرم‌ منو اورد رسوند خونمون که وقتی وارد خونه شد اصلا هیچ کس از جاش تکون نخورد! بنده خدا کاملا حس کردم که بغض داره خفش میکنه....این خاطره ی روز عقد من بود!!!!

من و شوهرم همه کارارو خودمون کردیم و چون عروسی قرار نبود بگیریم و فقط جشن عقد بود همه چیز به بهتربن شکل انجام گرفت علتشم این بود از کسی توقع نداشتیم و فقطططط خودمون همه کارارو کردیم و اجازه ندادیم احدی نظر بده برای هیچچچ موضوعی.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

روز عقدم به گندترین شکل ممکن بود.با اینکه قبلا سر مهریه به توافق رسیده بودیم ولی توی محضر زدن زیرش.کلا دعوا شد

منو کارد میزدی خونم درنمیومد انقد عصبانی بودم ک نپرس

فیلم عقدمو یکبار بیشتر ندیدم قیافم همش بغضه.فقط یه ذره مونده بود گریه کنم😢

هرکس به طریقی دل مامیشکند،بیگانه جدادوست جدامیشکند😔😔😔
2728

روز عقدم بابا مامانم خواب تشریف داشتن که با زنگ های مداوم خونه داماد با کلی عشوه و بی خبری پاشدن اماده شدن 

نه خوشحالی داشتن نه چیزی 

نه پندی نه نصیحتی بمن که چی بگم موقع خطبه و چکار کنم اصلاااا

یه محضره داغون که فقط ۴تا صندلی توش جا میشد 

ترس ،نگرانی ،ناراحتی تو وجود من بود و عاشق شوهرم بودم 

لباسامم یه چادر رنگی بود با یه مانتوی نخی زوار در رفته با کفش کهنه اسپورت!!!!!!! با یه شال بنفش! 

بعدم خونواده دوماد اومدن خونمون یه چایی خوردن و رفتن !! نه مادرم تعارف شامی کرد نه چیزی 

حتی به داماد نگف میخوای بمون  یا تو برو 

بعده رفتنشون انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده 


مثل قهقهه یه آدم لال ، وسط نمایش یه آدم کور...

منو چی میگی روز عروسیم جاریم گریه میکرد 

بعدش وقتی همه داشتن دورم میرقصیدن اهنگ رو قطع کرد و ب دروغ به همه گف من بهش فحش دادم چ کارایی ک واسه داغون کردن زندگیم نکرد انشاالله خدا یا هدایتش کنه یا بلای بزرگی براش نازل کنه بحق حضرت محمد 

خیلی عذابم داده ولی همیشه خودمو میزنم ب بیخیالی خودمو و زندگیمم بخدا سپردم 

خدایا خودتو از ما دریغ نکن خودت خوب میدونی جز تو پناهی نداریم

منم با ی صورت پره جوش رفتم محضر روز قبلش برده بودنم ارایشگاه صورتم کلی جوش زده بود خیلی خجالت کشیدم بعدش رفتیم رستوران بعدشم شوهرم از پدرم اجازه گرفت منو برد خونشون ب زور اطرافیان ما رفتیم طبقه بالای خونشون ک راحت باشیم فقط همینجوری مث مجسمه نشستیم همو نگا کردیم 🙄😊😀

۶۵ تاریخ تولدم نیس همینجوری نوشتم .متولد ۷۴ رم 😉😉
2738

من روزعقدم خانواده م زحمت کشیدم خیلی اماتوی محضرپدرشوهرم دررفت که پول نده ازطرفی هم خواهرشوهرم شروع کردبه متلک انداختن به پدربزرگم اعصاب همه روخوردکرد.توی جشن هم خواهرشوهرم هی میرفت روی اعصابمون بخاطراینکه نمیخواست جشن خوبی باشه.اخرشب هم رفتیم بیرون برادرشوهرم نشست پشت فرمون قشنگ ماشین رفت روی تا تایر که چپ کنیم وبرگشت شانس اوردیم

بالاخره منم مامان شدم.روز11اردیبهشت 1398 دخترکوچولوی من ساعت16و35 دقیقه به دنیا اومد😍😍😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

خواب

kian65 | 1 دقیقه پیش
2687