بخاطر ی سری کارا از دستش ناراحت بودم خیلی
بعد باهاش سرسنگین شدم ک بفهمه چون شهر دور هستن و ماموریته خیلیم فشار روش هست و منم شرایطم ی خورده حساسه این سرسنگینی و کم محلیم عصبیش کرد امروز کلی زنگ زد غر زد و خلاصه من طبق عادت همیشگی وسط دعوا اومدم کل دعوا هامونو اوردم جلو چشمش و همه گلگی هامو باز مرور کردم یعنی فک کنم از روز خواستگاری رو اوردم جلو چشمش طفلکو😕
نه
😐
نه کار خوبی نکردی اصلا
خخخ کارهمیشگیه مازنا
مرسی ک بار رو دوششو بیشتر کردی
اتمام حجت کجاش بود
دقیقا عصری منم همین کارو کردم هی پیام دادم گفتم یادته فلان روز این کار کردی اون کار کردی
بهتر نیس الکی زندگیمونو زهر نکنیم؟؟؟
خب الان از هم دورین ... هر دو به محبت احتیاج دارین...
زنگ بزن ی خورده خودتو لوس کن... الکی بغض کن ... از دلش در بیار... حیفه به خدا
کلی از دست خانوادش ناراحت بودم ولی ب روش نیاورده بودم
همشو بش گفتم از اول تا اخرش😐اونم از کوره در رفت قطع کرد بعد ی نیم ساعتی دوباره زنگ زد فمیدم زنگ زده خونشون با بابا مامانش دعوا😐
بنا ب ی چیزایی ک بهش نگفته بودم امشب گفتم دعوا راه انداخت ها
از دستش دلخورشدم ک این کار هم خودشو هم منو سبک میکنه اما راضی شدم ک یکم میفهمن من خودمو زدم ب اون راه وگرنه حالیمه کاراشون
بزارین ادامش و بگم لطفا ی طرفه قضاوت نکنین😕
كار خوبى كه نيس ولى ذات خانوما همين شكليه مردا از چيزى بدشون بياد همون لحظه ميگن و فراموش ميكنن
خانوما حرف نميزنن حرف نميزنن يهو ميتركن
نمیدونم ماها چرا یاد نمیگیرم هر وقت از چیزی ناراحتیم برای همون دعوا و قهر کنیم همه دقودلیامونو میاریم وسط
کار خوبی نکردی
کاری که شوهرم موقع دعوا همیشه میکنه همه چی گذشته رو میاره وسط اصلا درست نیست به نظرم گذشته تموم شده رفته چرا باید بیاریش وسط بحث الان
حقش بوده ینی چی بریزی تو خودت غمباد بگیری
