4سال پیش یکی از آشناهامون پیام داد که میخایم بیایم خاستگاری ماهم چون میشناختیمشون ازشون آشنایی داشتیم پسره خیلی آدم درستی بود مذهبی چشم پاک شغلشم آزاد بود من با تعریفایی که ازش شنیده بودم خیلی ازش خوشم میومد میخاستم باهاش ازدواج کنم ولی چون قبل کنکورم بود خانوادم اجازه نمیدادن که بیان
چقد شبیه من...🙃
حتما الانم همسرته و دوسش نداری
مامان منم ی اشغاله فقط پول خرج خواهرم میکنه من هیچ
بعد میگن پسرا یعقوب بد بودن بخدا فرق گذاشتن بین اولاد گناهه
خوب کاری میکردن
والا چیه دخترا دوست دارن درسو بیخیال بشن زرتی برن شوهر کنن؟!!!!!!!
حتما صلاحتو میخواستن آخه وقت کنکور آدم جز درس هیچ دغدغه دیگه ای نباید داشته باشه
ما که شوهر کردیم بعضی وقتا میگیم عجب غلطی کردیما
پسره خیلی با معیار های من سازگار بود منم دختر قانعی بودم تااینکه گذشت و گذشت مامانمو پدرم و خلاصه همه پسررو از چشم انداختن بابام گفت بیکاره مامانم گفت تورو واسه پولت میخاد اون یکی گفت با این پسره آبروت میره و......تااینکه دید ومعیارامو عوض کردم و مهر اون پسره از دلم پاک شد
بعد از اون پسره چهار سال تمام به پام موند ولی من پسش زدم گفتن منتظره موردای بهتری باش ولی الان هیچ خبری نیس همه خاستگارام مضخرفن میخوام ازدواج کنم ولی نمیشه واسه هر کسی ی بهانه ای دارن خیلی خسته شدم دلم میخاد بمیرم وقتی دوستامو میبینم ک با عشقشون ازدواج کردن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
