شوهرم ۸ماهه پدرش مرده قبل اون خیلی عالی بود زندگیمون اما تو این ۸ماه نمیتونه خودشو جمع کنه انگار افسردست کامل رفته سمت خانواده خودش خواهرشوهرم بهش دروغ و سیاست یاد میده البته که واسم پشیزی ارزش نداره اما حیفم میاد از عمرم که تو خونه این بگذرونم حتی بهم کمی نزدیک میشه حالم بد میشه دیگه تحملشو ندارم ی بچه ۱۵ماهه ام دارم تو زندگیم هیچی کم ندارم هم پول هم خونه ماشین همه چی دارم چرا باید باهاش ادامه بدم اگه بچم نبود ی لحظه ام نمیموندم تو این زندگی ازش زده شدم