رفته بودم دفتر وكيل بعد ديدم يه خانم و آقا نشستن كه خانم خيلي خوشگل بود مرد هر چي از داغونيش بگم كم گفتم صورتش انگار دود زده بود بعد مامانم ك اينا رو ديد گفت اينا زن و شوهر نيستن من بدم مياد فكر بد راجب كسي بكنم. گفتم مامانم اشتباه ميكني گفت ببين چجوري افتاده رو دختره اينجا جلو همه همش ميرفت تو بغلش بعد بغل دستم بود ديدم پسر داره ميگه مهرت رو ميده غصه نخور 😮بعدم دختر تنها رفت تو اتاق وكيل بعد اومد با پسر رفتن واقعا چرا هنوز جدا نشده ....منم دارم جدا ميشم ولي حتي فكر كسي به ذهنم خطور كنه خيانت محسوبش ميكنم