بچه ها خیلی حالم گرفته شد ابروم رف
ما خونمون ویلایی خب بعدش شوهرم الان از بیرون اومد دم در خونه گوشی داد به من بزنم به شارژ عجله داشت دوباره بره (داشت میرف ماشینمون بفروشه) بعد منم میخاستم ببینم قضیه چیه چرا انقد هوله وایسادم دم در خونه باتیشرت استین کوتاه وموی باز منتظر بودم بیاد ازش بپرسم کجا میره گوشیشو دوباره میخاد بدم بهش یا نه تو همین فکرا بودم با همون وضع یهو دیدم برادر شوهر بزرگم اومد تو حیاط گفت سلام فلانی چطوری 😭😭😭😭 انقد خجالت کشیدم زود اومدم خونه گفتم ممنون خوبم ولی خیلی بد شد😭😭😭