با پدر و مادرهای پیر و تنها چکار میکنید؟

تنهان ولی هرکدوم ازبچه هاروز بهشون سرمیزنیم اگه خدایی نکردن مشکلی هم پیش بیادمیان خونمون 

من سعی میکنم کنار مادرم و پدرم بمونم از روز اولم به داماد میگم خواست بمونه ، نخواست بره. یعنی منظورم اینه مراقب مادرم و پدرمم منتها توی یه واحد جدا که معذب نباشن  براشون امکانات رفاهی رو مهیا میکنم

ماله من جوننن اما از الان تا لحظه مرگ بعد ۲۰۰ سال خودم نوکرشونم دربست

من اگه پیر بشم نمیرم خونه کسی یه پرستار میگیرم میشینم خونم  مزاحم کسیم نمیشم

ما نداشتیم مورد اینجوری ولی یادمه مادربزرگم بد حال بود قرار بود بره خونه خودش بچه ها تند تند سر بزنن بهش

همه ی اینایی که گفتی همشون اجرا میشه 

یکی میبره پیش خودش 

یکی تو خونه تنها 

یکی پیش پسر بزرک 

یکی کوچیک

ولی اصلا پیش دختر نمی مونه

من بعضی وقتا میرم کارای پدربزرگ مادربزرگمو انجام میدم تو خونشون کار میکنم 

دیگه یقیه وقتا خودشون تا اونجایی که بتونن مراقبن بقیه هم گهگاهی بهشون سر میزنن

معمولا تنها هستند ولی یکی از بچه ها که مسولیت پذیرتره میره کارهاورا میکنه گاهی هم گروهی مبرن یا بعضی هرشب یکی از بچه ها

مادر بزرگم داییم اینا رفتن پیشش زندگی میکنن با میل و رغبت خودشون هر کاری هم میکنه مامان بزرگم میگه گناه دارین خانومت چه گناهی کرده زنداییم میگه نه ما اینجا خیالمون راحته پیشتونیم 

مادر پدرمم یه عمه مجرد داشتم با اون زندگی میکرد 

من اجی کوچیکم که با مامانم زندگی میکنه، ماهم هزار کیلومتر با مادر فاصله داریم سالی دو یا سه بار میریم بهش سر میزنیم

مادرم مسن ولی اوضاع مالی  خوبی داره برادرم با خانمش طبقه بالا هستن زن داداشم از غذای خودشون براش میفرسته(دستش درد نکنه) ،یک خانم دو هفته یک بار می ره گردگیری و جارو و اینا انجام‌میده براش ،منم چون شهر دیگه ای هستم هر دو ماه یک بار میرم اونجا اگه لازم باشه دکتری چیزی میبرمش

هیچی مادرشوهرمو انداختن رودل من و عین خیال هیچکدومم نیست 

مادر بزرگم ۱۳ سال با مادرم زندگب میکرد.الان جداس خونه گرفتیم براش اما بازم رسیدگیش بیشتر با مادرمه.

کلا از صب تا شب همش بهش سر میزنیم و پیششیم.

نه ما همه نوه ها و بچه هاش.