کیا قبل ازدواجشون مادر شوهر و خواهر شوهر گرامی مخالف بودن؟؟

من 

بهانشون هم فقط و فقط این بود که چرا دختر از فامیل نمیگیری اصلا واقع بین نبود که من از نظر چهره و تحصیلات و ... از دخترای فامیلش سرم البته من ادعایی نداشتم ولی شوهرم اصلا از نظر فکری و اعتقادی به دخترای فامیلشون نمیخوره حتی مادرشوهرم شب عروسی شوهرمو نفرین کرد خدا ازش نگذره که به شوهرم گفته بود الهی خوشبخت نشی کدوم ادم بیشعور میتونه پسرشو تو بهترین شب زندگیش نفرین کنه من هیچ وقت بهشون بی احترامی نکردم بلکه همیشه دوری و دوستی بوده تو یه سال و نیم که عروسشونم در مجموع ۶ بار خونشون رفتم حالام که خواهرشوهرم عقد کرده یعنی دقیقا یه هفته بعد عروسی ما براش خواستگار خوبی اومد و دیشب عقد کردم مادرشوهرم بهم گفت تو عروس خوش قدمی هستی

واسه من نامزدم خیییییییییییلی خوبه و خییلی دوسم داره ولی خانوادش مخالفن و مدام بهانه میارن بهانه ی جدیدشونم اینه تا ۳ سال اول باید با اونا زندگی کنم در صورتی که خیییلی بد اخلاق و زبون درازن و منم دختر اروم و ساکتی ام....دیگه همین دیشب به این نتیجه رسیدم خانواده خییلی مهمه میخوام بعد ۳ سال به نامزدم بگم همه چی تمام بشه دیگه خسته شدم خیییلی فشار روحی رومه خودمم جدا کلی مشکل دارم حوصله ی اینکه تدی زندگی مشترکم مشکل پیش بیاد رو باز ندارم درسته خودش خوبه ولی اونا دخالت کنن رو ندارم واقعا

دقیقااااا منم همینطوره دیگه خسته شدم از خانوادش میخوام بهش بگم برو از همون اقوام بگیر دست از سر من بردارین دیگه...نامزدیم

پشیمون نیستم چون با شوهرم خیلی عاشق همیم و تو زندگی برام کم نذاشته مثلا خانوادش مهریه ام و کم گرفتن که یک سوم عرف خانوادمون بود ولی من بخاطرس کوتاه اومدم شوهرمم به محص اینکه خونه خرید بی اینکه من چیزی بگم سه دونگشو به نامم زد

تنها چیزی که نداره حسادته. نه بنده خدا میخواست فقط شوهرم به همه چی برسه پیشرفت کنه بعد ازدواج کنه که یوقت زیر بار مسئولیت سختی نکشه و زن و بچش راحت باشن. من تا حالا چیزی از حسادت توش ندیدم

ممنون گلم خدا به زندگی شما هم آرامش بده 

به عنوان ی خاهر شوهر میگم به من مربوط نیس داداشم میخاد باهاش زندگی کنه به من چه هر جور میخاد باشه باید پای انتخابش واسته نظر نمیدم 

مگه چقد هم ومیبینیم کلا در مهمونی ها 😃 

خونه جدا گرفته ولی چون باباش فوت شده میگن حتماااا باید پیش ما باشینتاازه بعد چند سال هم خودمون میایم پیشتون

به تخمم نیست 😀 همینه که هست دلشونم بخواد😆

اگه مارابخوان ماهم میخواهیمشون اگرم نه که به جهنم😆

ما کلا خانوادگی مخالف بودیم یادش میفتم قلبم میگیره دختره قبل ازدواج خودش با پای خودش اومد خونمون گریه زاری که من بدون داداشت میمیرم بعدشم گفت من باکره نیستم وجریانشو تعریف کرد گفت داداشت چند سال ازم استفاده کرده میخواستم جرش بدم مگه یه انسان اینقدر پست وبی ارزشه که بذاره ازش استفاده کنن گفتم پس فردا توی زندگی میذاره عین بکارتش از زندگی داداشم همه سواستفاده کنن خلاصه از بدیها وموذی بازیاش دروغهاااااااش وای خدا اگه بگه سرچهار رام دروغ میگه احتمالا دور میدونه یه خیابون دیگس الکی دروغ میگه قشنگ هم میدونه ما فهمیدیم بازم دروغ میگه زورکی اومد زووووورکی ازش متنفرم 

خوب تقصیر داداشت بوده باهاش نمیبود همیشه زتارو چرا مقصر کنیم ولا من داداشم همچین کاری کنه کاملا خودشو مقصر میدونم بچه نیست گولش بزنن

همین دیگه داداشمم کلی مقصره که افتاده دنبال دستمال کهنه مردم وبهش گفته دوستت دارم که اینم به خودش اجازه داد زورکی خودشو جا کرد تو خونواده ما واقعا از داداشم نمیگذرم خیلی براش مادری کردم که عاقبتش خیر شه اما با حماقت ومغز کوچیکش خودش سر خودش کلاه گذاشت