یه ماجرا تعریف کنم راجع به همین مورد
شوهرم یه پسرخاله داره آس و پاس و معتاد به شدت زشت و هیز و...این اومد با به دختره عقد کردکه خیلی ساده و خوب بود تو دوران عقدشون دختره طلاق خواست کل خانواده ی خاله ی شوهرم میگفتن حاملش کن طلاق نگیره پسره ی نامرد همین کارو هم کرد
تو شهرستان ما رسمه عروسیارو تو یه تایم خاص میگیرن مثلا ده شهریور تا ۲۵ شهریور چند تا عروسی هم هست
اینا چون دختره حامله شد و شکمش بزرگ نشه اومدن تیر ماه عروسی رو گرفتن تا اونجا هم ۸۰۰ کیلومتر راهه داداش دختره با زن و بچش با ماشین خودشون حرکت میکنن که وسط راه تصادف کردن و داداش و بچه ده ساله داداشش فوت کردن 😢😢
عروسیشون کنسل شد دوباره شهریور ماه گفتن یه مجلس بدون اهنگ بگیریم آقا ما رفتیم عروس با شکم هفت ماهه تو طول مراسم هم کل خانوادش رفته بودن تو اتاق گریه میکردن
طرف داماد جدا بود که خودشون باند گذاشته بودن بعد سه ماه که بچه ی اینا دنیا اومد زنداداشه دختره که بعد مرگ شوهر و پسرش افسردگی گرفته بود خودکشی کرد 😣😣