امشب رفتیم خونه مامان عوضیش هرچی از دهنش دراومد به من گفت شوهرم حتی یه کلمه هم ازم دفاع نکرد پاشدم اومدم بیرون بهش گفتم دنبالم نیا اما گوش نکرد به حدی عصبیم کرده بودن که بدو بدو رفتم سمت خیابون میخاستم خودمو بندازم جلو ماشینا شوهرم اومد دستمو گرف پرتم کرد محکم افتادم رو شکمم بهم گفت اگه میخوای خودتو بکشی بگومن اینکارو میکنم واست...الان فقط نگران بچمم نکنه اتفاقی واسش افتاده باشه
من ریخته ام در رگ تو شیره ی جان ♥ هی چرخ بزن درمن و دل را بتکان ♥ این هم نفسی چه حس و حالی دارد ♥ درپیکر من دوقلب دارد ضربان💕💕
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
مثلا شوهرت داشته نجاتت میداده چرا میگی پرتم کرد تو خیابون
خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست خدا، خدای آدمهای خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد فی الواقع خداوند اند لطافت،اند بخشش،اند بیخیال شدن،اند چشم پوشی و اند رفاقت است رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت میدهد.اگر آدمها مرام داشته باشند هیچوقت دزدی نمیکنند،ولی متاسفانه بعضا آدمها تک خوری می کنند و این بد روزگار است.بایستی ما یه فکری به حال اهلی شدن آدمها بکنیم،اهلی کردن یعنی ...اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن.و این تنها راه رسیدن به خداست که بسیارم مهم است.
مردِ من چشمهایش لبریز از آرامش است...وقتی کنارم قدم میزند از هیچ چیز و هیچ کس ترسی ندارم...او معنای تمام و کمال واژهی امنیت است...قول هایش قول است...تهِ چشمانش پاکی موج میزند...برای عاشقانه هایم مجنون است و برای بچگی کردن هایم پدر ...مردِ من مــــرد است و محکم...آنقدر محکم ک میتوانم با خیال راحت کنارش همان دختربچهی ساده باشم