داستان زندگیمو میگم
قبل اینکه به دنیا بیام بابام کارخونه داشت تا ۶ سالگیم
از یه خانواده ی پولدار و سرشناس مثل خان ها
مامانبزرگم میگفت ماهی دوتا گوسفند سر میبریدن ! شما فک کن چجوری بودن دیگ !!!!! یا بابام اون سالا از المان واسش شلوار جین میاوردن ؛ اینا واس سال ۷۰ هست فقط یه سری مورد کوچیک میگم که متوجه شین چقد بالا بودن
مامانم میگفت هر وقت که میرفتم بازار چه واس تو چه واس خودم هرچی که میخاستم میخریدم اونم برند !!!!! برامم مهم نبود چقد میشن ! همیشه خریداش از طلا و جواهر فروشی برند شهر بود !!!!!
چرخ دوران چرخید و بابام ورشکست شد با ۸۰۰ میلیون سال ۷۹
برادرش وسایل کشاورزیشو فروخت و موند زمینای هکتاری خالی که هیچکاری نمیتونست کنه !!!
چکاش برگشت خورد
حکم جلبشو داشتن !!!!! مامورا میریختن توی خونه ؛ بابام توی کمد رخت خوابا قائم میشد !!!! کفشاش پاره میشد و پول خرید یه جفت کفش نداشت !!!! لباسای دختر خاله هامو میپوشیدم اینا واس سال ۸۰ تا ۸۶ هست
حتی یادمه هم کلاسیام خیلی چیزا داشتن ولی من فقط حسرت
حتی به مامانمم نمیگفتم
بابام رفت زندان ! شهر کوچیک بود و بابام معروف !!!! همه جا پیچیده بود هم کلاسیام مسخرم میکردن ☺☺☺ بازم چرخ روزگار چرخید و وام گرفتن و زمینای کشاورزیشو و اجاره داد و مشکلاتمون کم کم حل میشد
از سال ۸۰ تا به امروز بابام ماشین نداره ☺☺☺☺☺
دیگه لباس برند مامانم نپوشید و همش پاساژ گردی میکرد و توی اف لباس میخرید این واس سالای اخیرمونه ها مثلن از سال ۹۳ به بعد
درسته کم نذاشتن ولی من توی سن ۱۰ سالگی اسکیت دوست داشتم ؛ توی سن ۱۲ سالگی mp4 دوست داشتم ؛ باز اوضاع ابجیم بهتر بود کوچیکتر بود و کمتر سختی کشید
ولی من با گوشت و استخون نداری و حس کردم
فربزرمون خالی خالی بود ؛ مامانم توی فامیل اولین کسی بود که فریزر خریده بود ولی خالی بود !!!!! طلاهای برندش فروخته شد و دیگه نتونستن یک تیکه بخرن حتی واس خودمون
من طلا نخریدم تا سر خرید عقدم
الان از سرویس و طلاهای ریز پاش اینقد واسم خریدن و ساعت برند و اینا ولی برام مهم نیس فقط یه دستبند و حلقم دستمه !!!! هیچ وابستگی بهشون ندارم
میز ارایشم پر از لوسیون و بادی اسپلش و ادکلن های مارک کا شوهرم واسم میخره ولی من اصن برام مهم نیس انگار نه انگار ۲۰ سالگی ارزوم بوده که بادی اسپلشم ویکتوریا سکرت باشه 😐
نمیدونم چرا اینجوری شدم بدور از وابستگی به زندگی
توی محل دور میزنم میبینم کی احتیاج داره کی خورده زمین کی یهویی معتاد شده که دستشو بگیرم
میخام در طول هفته صدقه بزارم کنار نمیزارم جمع میکنم توی ذهنم کمک میکنم به طرف
لباسای شوهرمو که دیگ نمیپوشه و میبخشم و سعی میکنم نو هارو بدم بیرون
غذا میپزم میدم سربازا
واسم اینا لذت داره
لباسام برند نیس از ارزون ترین جاهای تهران میخرم و فقط سعی میکنم شیک و مرتب باشم خودمو درگیر یه تیکه اتیکت نمیکنم با اینکه همه بهم میگن زنی که خرج نداره ارج نداره ولی نمیدونم چرا این اخلاقو دارم نه اینکه زورم بیادا نه یا خسیس باشم
برام مهم نیس همون حد کفایت میکنه اسم
نمیدونم چرا تایپ کردم ولی میخام بگم زندگی مامان و بابامو میبینم میفهمم این چرخ گردون هزار چرخ داره !!!!