عروسی دوست همکارم خانواده پولدار هستن باغ شیک و آرایشگاه گرون قیمت قرار بود آرایشگاه زود آماده اش کنه که برن واسه آتلیه عکاسی و باغ ، آرایشگاه خیلی دیر آماده اش میکنه ساعت دو🤕 دیگه تا رفتن رسیدن آتلیه اینقد غر زده بهشون که دیر شد دیگه باغ نمیتونیم برید و زود باشید تو خود آتلیه عکس بگیریم فقط ،
عروس هر چی میگفته گرسنه ام استرس همکشیده بود حالش بد آتلیه میگفته باشه بعدا صبر کن کن که یهو عروس حالش بد میشه میبرن بیمارستان بنده خدا تا رسیده مراسمش شده ساعت ده دیگه داشتن شام میخوردن مهمونا، آرایش هم داغون شده اینقد گریه کرده .
یه عروسی دیگه همسایه مون واسه مامانم تعریف کرده که مادر داماد تو گوش داماد یه چی گفته داماد اینقد عصبانی شده اومده وسط داد زده دیگه اینو یعنی عروس رو نمیخوام نمیخوام مهمون های عروس بفرمائید بیرون مهمون های ما باشن واسه شام آینه شمعدون رو برداشته روفته بیرون عروس هم اینقد داد زده گریه کرده لباسش رو پاره کرده داداش اومده بردش همسایه ما هم طایفه عروس بوده بیرونشون کردن دوتاشون هم استاد دانشگاه همکار بودن خیلی دختر خوب و نجیب میگه بوده