پارسال دوست شوهر که تو نیروی انتظامیه به دوست پیشنهاد خرید یه تیکه زمین تو شمال رو بهش میده که زمین مال یکی از همکاراش و دوستان فابریکیشه که مابین وراثه شوهرم قبول می کنه میرن شمال با طرف صحبت می کنن که زمین رو به اینا بده یعنی به صورت شریکی و بعدشم هیچ قولنامه ی نمی نویسن قرار میشه اینا نصف پولو بریزن اونم بره کارای سندشو درست کنه وقتی شوهرم میاد هی بهش می گفتم می خواسه یه دست نوشته بنویسی ولی کو گوش شنوا هی می گفت رفیف دوسته بل و بهمان بالاخره نصفه پولو رو میریزیم بعد من گفتم بیا برو شمال و یه قولنامه بنویس بعد هی امروز و فردا کرد تا عید همون سال طرف زنگ زد اگه باقی پولو نریرزین معامله فسق دوسته شوهرم به ما گفت سریع پول بریزن اون وقتم ما وام گرفتیم و یه خورده طلا فروختیم پولو ریختیم به حسابش باز من گفتم حالا بیا بریم یه سر بزنیم و یه قولنامه بنویسیم تو این دوره و زمونه جای واسه اعتماد نیست ولی....امان
میشه برای سر وسامون گرفتنه داداشم دعا کنید خیلی اوضاش قاراش میشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
این دوره یه هزار تومنی هم نباید بدون رسید گرفتن به کسی داد چطور اینقدر ساده این
راستی می دونستین که تو زندگیتون تا زمانی که یه چیزی براتون خیلی مهمه از همون موضوع ضربه می خورین؟ تا زمانی که آرزویی فکرتونو درگیر کرده و درموردش ترس و خوشحالی زیاد دارین اون آرزو برآورده نمیشه؟ می دونستید تو این دنیا هیچی از هیچی نباید براتون مهم باشه جز خـــــدا؟ می دونستین یا نه؟ حالا بدونین یاد بگیرین که بدونین ...
لطفا برا شادی روح خواهرم و پدرم با دلهای پاکتون صلوات بفرستید خدا هیچگاه داغ عزیزی رو بهتون نشون نده عمر گرون گذشت نفهمیدم بعضیهایی که روم میخندن صرفا دوستدارانم نیستن دشمنن با سلاح خنده
بعد دادن پول هی گفت بذار دوستم بیاد باهم میریم می شناسین این مردا رو دیگه هی امروز و فردا کرد تا چند روز پیش که قرار شد با دوستش برن شمال حالا رفتن شمال یارو گفته زمین تو طرح و مجوز نمی دن بیا یه جای دیگه بهتون زمین بدم بعد اینا برده یه جای پرت که شوهرم و دوستش قبول نکردن و قرار شده طرف پولو برگردونه بعدشم پا شده دست از پا درازتر اومده حالا من میگم می خواسته همونجا وایستین تا پولو بده و یا یه چکی چیزی ازش بگیرن الانه سه روزه میگدره و پولو نریخته باور کنید خیلی زور داره کسی حقتو بخوره آخه من هم دارم سود وامو میدم هم تو طلاهام صرر کردم
میشه برای سر وسامون گرفتنه داداشم دعا کنید خیلی اوضاش قاراش میشه
خواهر این مردا آنگاری مغز خر خوردن وقتی جو دوستی میگیرتشون هیچی دیگه نمیدونید زبون من مو درآورد از بس گفتم کی میرن چرا نمیرن معامله دوستی و آشنایی نمشناسه الانه قبول دارم شوهرم حماقت کرده و مقصر خودشه ولی چکار کنم نمیدونم چی به خودم بگم که اروم شم هی یادم که میوفته عصه م میگیره می خوام طرفو و این دوست احمقشو نفرین کنم نمی تونم دلم راصی به نفرین نمیشه ولی سختمه چجوری با این قصیه کنار بیام
میشه برای سر وسامون گرفتنه داداشم دعا کنید خیلی اوضاش قاراش میشه