دخترم سه روزه تب شدید داشت ودیروز بهتر شد دیشب عروسی دعوت بودیم شوهرم راضی به رفتت نبود با گریه وخواهش دخترم رفتیم حالا پسرمم همون ویروس گرفته حال ندار بود من بخاطر دل دخترم رفتم صبح به شوهرم میگم هوا سرده بچه رو ببر مدرسه به روی خودش نیاورد خودم همش میبرم گفتم پس کلاه وشال میزارم میبرم تا مدرسه گریه کرد چرا کلا بزارم اومدم خونه دراز کشیدم اومد پیشم دراز کشید منم دوتا ناچ ناچ کردم از بس اعصابم خراب بود بلندشد قهر کرد که بره مغازه گفتم تو بچه ایی مگه چی گفتم قهر میکنی گفت واسه من ناچ ناچ میکنی گفتم اعصابم خراب بود وبحث کردیم منم گفتم عادت داری بعد هر عروسی ومهمونی باهام بحق کنیم اینم گفت من نگفتم بریم تو دلت خواست تیپ بزنی بری اخه چه ربطی داره عروسی مگه با لباس خونگی میرن 🙄خلاصه رفت دستشویی اومد نرم شد من لال شده با خنده وشوخی گفتم هرکه برگردد خر گردد قهر کرد دوباره گفت تا پریودی بعدی بهت دست نمیزنم حالا من خرم تو تل پیام دادم من منظوری نداشتم داشتم اذیتت میکردم اگه فکر میکنی ناراحت شدی معذرت جنبه نداری دیگه شوخی نمیکنم این از داستان امروز خیلی ناراحتم تازه میفهمم من خوبم این خوبه بعد سه چهار روز خستگی مریضی بچها یه داستان جدید دیگه الان پیش مادرم اینا چطوری اخم وتخمشو جمع کنم استرس گرفتم اصلا انگار حوصلشو دیگه ندارم به جهنم که بهم دست نزد وقتی فکرم خرابه دست زدنتو میخوام چیکار مرد گنده قهر قهرو 😏