بعد شبم نیومد خونه
فهمیدیم رفته پیش بابابزرگم شبم اونجا خوابیده
دیشب از فشار خوابم نمیبرد
صبح زودم با اینکه کلاس نداشتم رفتم دانشگاه
بعد زنگ زدم خالم گفتم چیا گفته بود دیشب بابام
گفتش گفته هرررر چی من میگم باید بگه چشم
قرون به قرون پولیو که میدم باید بگه خرج چی کرده
من اشتباه کردم همون ۲۰ سال پیش باید یه فکری میکردم
بابابزرگمم گفته این زن داری نیست برده داریه تو داری خیلی بهشون فشار میاری. اونم میگه من همینم که هستم شما ها همتون اشتباه میکنید.