خواهرزاده ی شوهرم دو شب مونده بود خونه ما پری شب رف بعد دیشب به شوهرم پیامک داده دیگه دعوتم نکن خونتون! در حالیکه ما اصلا دعوتش نکرده بودیم خودش شدیدا علاقه داشت بیاد بمونه
چغلی منو به شوهرم کرده بود شوهرم اول میخواست با خونسردی قضیه رو به من بفهمونه( چندین بار هم شوهرم بهم گفته بود که اون طرز فکرش بچگونس)
بعد که شوهرم همه چیو گف بهم بعد پرسید خب نظر تو چیه؟ منم با کمال خونسردی برگشتم گفتم همینکه خودت میدونی طرز فکر اون احمقانس من یه نقطه میزارم جلوی تمام حرفا و تمام😊
(من 21 سالمه و خواهرزاده شوهرم 9 ماه ازم بزرگتره!)