سلام به همه تو تاپیکقبلی از سرتغ بودنش گفتم از دیروزم سوزنش گیر کرده که فردا بیان خونمون چون خودش سرکار میره و یه دونه جمعه خونست اونم میخواد سر من خراب بشه منم خودمو زدمبه پررویی گفتم از دیشب دعوتم مهمونی و نیستم کلا🤦♀️و وقتی ما مهمونی جایی میریم یا میرین بیرون این قلقلکش میگیره مادر شوهررممم یاد میده میندازه جونه ما شوهرم میگه زنگزدن جواب نده تا حرص نخوری 😐ولی انقد پروه که جواب ندم ول کن نیست گوشیمو میسوزنه بازنگای پشت سرهمش😶بهش حساسیت پیدا کردم هرچه قدرم سرد باهاش حرف میزنم اصلا انگار نه انگار خدایا شر اینو رز سرم بکن من حوصله سر به سر گذاشتن با کسی روندارم لحاف تشکام خونه مادر شوهرمه هشت دست قرار بود اونا رو شوهرم بره بیاره امروز زنگزده خونه مامانمو کثیف کردی 😖خودشون همه دردسرشون بامنه تو عروسیش هفت صدتا دسر درست کردم بشکنه این دست که واقعا نمک نداره شوهرم سر اون حریان کلی باهام دعوا کرد تا یه هفته بعدشداشتم خونه تمییز میکردم