سلام مشکلم با مادرشوهرمه عین سگه صورتش از بس بدجنسه چندروز پیش بهم گف میخوام طلاقت بدم چون میری خونه بابات منم جوابش دادم تو تاپیکم هس بعد اونم کونش اتیش گرفته بود رفته بود گفته بود به جاریم که دختر خالمه که اون حسودیت میخوره ویه مشت چرت پرت و یه حرفش که راست بودم من پیش او نگفته بودم مطمنم پشت در داشت گوش میگرفته الان چه کنم برم با خودش دعوا کنم که خیلی نقش بازی میکنه درحدی بگم که یبار شوهرم از من دفاع کرد رفته بود به پسر بزرگترش زنگ زده بود گریه کرده بود گفته بود زدمه که اصلا واقعیت نداشت دعوا زبونی بود حالا راجب اینکارش که به جاریم گفته خالمم زنگ مادرم زده دعوا کردن ابروم برده به شوهرمم بگم همیشه منو مقصر میکنه وخانوادمه خسته شدم بریدم دیگه