چهارشنبه با شوهرم رفتیم بانک کتونی من یکم لیزه کفش از شانس قشنگم دم در ورودی بانک پام رو زمین سر خورد خواستم با باس ن بخورم زمین دست شوهرمو چنگ زدم نتونستم تعادلمو حفظ کنم رو زانو افتادم زمین
افتادنم همانا باز شدن در برقی بانک همانا هممممه تو بانک برگشتن منو نگاه میکردن 🤭🤭🤭🤭
دیگه روم نمیشد برم تو بانک . آخرش با حفظ غرور دست شوهرمو گرفتم رفتم تو سعی میکردم چشمم به هیچ کس نیوفته
برگشتیم تو ماشین خیس عرق بودم از خجالت