مادرشوهرم ازدواج کرده وقتی شوهرم۶_۷سالش بود(پدرشوهرم فوت شده)شوهرم تک فرزنده ،یه خونه نوسازداخل روستادارن که به اسم مادرشوهرمه (دراصل واسه پدرشوهرم بوده ولی چون فوت شدسندش زدن به اسم مادرشوهرم)مادرشوهرم الان ۲تابچه داره وحقوق پدرشوهرمومیگیره وباامتیازات پدرشوهرم میخوادیه خونه توشهرمون بخره ومیگه اون خونه روستاهم مال خودم وبچه هامه(بچه های اون یکی شوهرش)یه شب باشوهرم بحثشون شدسرخونه روستامن چندتاتیکه وسیله اضافی داشتم توخونه جاشون نبودخونمون کوچیکه برم اونجا گذاشتم مادرشوهرم گفت چراوسایلتون میارین اینجا شوهرم گفت مگه فقط خونه توئه گفت آره خوشم نمیادوسایلتون بیارین اینجا شوهرم گفت اینجاخونمه وهرکاری دلم بخواد میکنم خلاصه پای منم کشیدن وسط بحث و گفت همه چی زیرسرتوئه وتقصیرتوئه وهزارتاحرف بارم کردمنم گفتم خونه حق بچه هامه مال پدربزرگشونه توبروشوهرت واسه بچه هات خونه بخره خلاصه دعواشدت گرفت وخیلی به خانواده توهین کردوبه من گفت توهیچی بارت نیست چرا اومدی توزندگی پسرم اخرسرمن حالم بدشدوبعدازکلی گریه بیهوش شدم وساعت۲شب شوهرم رفت خونه همسایه هاکه بیان کمک چندنفراومدن ولی فایده نداشت شوهرم زنگ زد اورژانس ولی فاصله روستازیادبودتامیرسیدن دیگه کارتموم بودیه نفرازاهالی روستاکه کاربلدبوداومده بودومنونجات داده بود خلاصه مافرداش برگشتیم خونه خودمون وهفته بعدش هم شوهرم فرستادم همه وسایل آوردوبامادرشوهرم قطع ارتباط کردم