این چند روز پیش هم گفتم😁😁😁
یکی از دسته گلایی ک خونه مادرشوهرم به آب دادم بگم😁
من ۳ ساله پیش عقد کردم.لیسانس مامایی خوندم.خواهرشوهرام و برادرشوهرام اینا یا مدرک ندارن یا رشته خوبی نخوندن
من که عروسشون شدم مادرشوهرم نشست همه جا پز میداد عروسم دکتره😁 کلا نسبت به من ی احترام خاصی میزاشتن😁
عاقا پارسال من ی دوره کلاس دفاع شخصی رفته بودم. اون روز بعد کلاس رفتم خونه مادرشوهرم اینا
در مورد کلاس صحبت شده بود برادرشوهرم اصرار کرد که حتما پاشو یکی دوتا حرکت بزن ببینیم
از اون اصرار از من انکار .الکی ناز میکردم چُس کلاس میزاشتم😁 ولی دل تو دلم نبود برم حرکت انجام بدن کیف کنن.اخرش پا شدم ی حرکت انجام دادم حرکت دومی رو ک رفتم انجام بدم پام آوردم بالا زااااارررررت خشتکم پاره شد همونجا وسط اتاق نشستم.
خلاصه همگی به ترتیب با ی لبخند ملیح از اتاق خارج شدن.
دیگه پیش بقیه اون نازگل قدیم نشدم😁
شوهرم ک تامدت ها بهم میگفت خشتک پاره😂
هروقت هم میرفتیم شلوار بخریم شوهرم میگفت جنس خوبش بدین بعد اینجوری🤪 نگام میکرد فقط من میفهمیدم منظورش چیه😁