اسی خوابمون اومده توروخدا بگو چرا آواره ای مگ تاپیکت این نبود؟ خب مردیم از کنجکاوی نمشه هم لالا کنیم😣
پنجمین روزرسیدن بوشهرمامانم ک مدام بهشون زنگ میزدببینه کجان ولی بابام راضی نبودفقط ب زورمامانم قبول کردبالاخراومدن مامانم گفت ادرس رستوران ودادم بیان اینجاساعت دوازده ونیم شب بودرسیدن هیچکس نبودتورستوران فقط دوستمون اینابودن ک شوهرش فست فودکارمونه باکمک اشپزبراشون غذااوردن
خیلی کندی اسی
گشنمه دلم کته ماست میخواد تو این سرما🤐😄
من هرچی زور زدم بیدار بمونم آوارگی رو ببینم چیشد نشد. حق نگهدارتون بوس جیگیلیا😚
تااون روزباپدرشوهرم روب رونشده بودم وایی خیلی حس عجیبی بودحتی پدرشوهرمم منوازنزدیک‌ندیده بودفقط عکسمودیده بودبالاخره شام خوردیم باباش بابابام همومیشناختن خیلی گرمه صحبت بودن گفتن شبومیریم خونه دوستمون ک ترکه تبریزه اونم اینجانظامیه ولی مامان بابام نزاشتن گفتن بریم خونه مااومدن خونمون تاساعت چهارصبح فقط ازپایگاه وازفلانی ازاین اون حرف زدن الا خواستگاری
اسی لایک کن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
42 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
