اهانمعضرت میخواممنفک کردمدوستدختر داره تو فهمیدی و اونداره میپیچونتت.یچیزیبگم من یکی از دوستام با دوست پسرش میرفت بیرونهی اون دوست پسرشم دوست متاهل داشت بابچه این نکبت خانوم کدوستمنبود زندگی اوناقارو خرابمرد یکیو حور کرد دیگتا شمالو مسافرتو اینور اونور میرفت بدبخت زن اونمبی خبر اخر ی روز باجناق یارو میبینتشون این نکبتم با اونپسره بهم زد انقدافریته بود مناز کسی شنیدمبعد بهمی مدت هی ز زد اس داد من خطمم عوضکردمازهمچینادمایی باید فرار کرد
البته دور از حونشما ولیحواست ب شوهرتباشه درگیرشکن جاییی میری بگو ببرتت نزار وقتخالی پیدا کنه کبرهقلیونو....