2733
2739
کور شدم ولی خیلی خوووووب و راست بود

خخخخ مگه مجبوری اینطوری خوندی ذخیره کن بعد زوم کن راحت بخون اینطور خیلی ریزه فونش اذیت میشی 

لطفا برای سلامتی تو دلیم صلوات بفرستین   

مرسی عزیزم دستت درد نکنه

ربِّ لا تَذَرنی فرداً وَ أَنتَ خیرُ الوارِثین                                         🌸پروردگارا✨دستانم بسوی توست🌸نگاهم به مهربانی و کرم توست✨با تو غیر ممکن‌ها ممکن می‌شود🌸نا ممکن‌های زندگی‌ام را ممکن بفرما✨که باخدای بی‌همتایی چون تو🌸معجزه زندگی جان می‌گیرد✨الــهــی آمـیـــن🙏🏻 خدایا شکرت که بهترین معجزه زندگیم پسر نازمو بهم دادی

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خخخخ مگه مجبوری اینطوری خوندی ذخیره کن بعد زوم کن راحت بخون اینطور خیلی ریزه فونش اذیت میشی 

زوم کردم تار بود

‏بد شو چشماتو ببند خوب شو چشماتو باز کن ببین کی کنارته دستاشو ببوس
گلم قبلا گفتم تو یه کانال هرماه میذاره آیدی کانالشو گذاشته بودم تو تاپیکای قبلیم اگه میخوای برات می ...

من هیچوقت اعتقاد نداشتم ب این چیزا هیچوقت ولی الان انگار دارم خواب میبینم

 تل ندارم متاسفانه ینی فیل تر شکن ندارم لطفا بذار تو تاپیکات

ی شب خسته و کلافه از کارای روزمره در حالی ک پسر کوچیکمو گذاشته بودم روی پام و تکونش میدادم ک خوابش ببره پسردوسالم اومد جلوم وایساد گفت مامان دُمّه هامو میبندی؟نگاش کردم اشک تو چشام حلقه زد گفتم آره ک میبندم عمر مامان!با بستن آخرین دکمه، ی قطره اشک از رو گونم سر خورد اومد پایین...وقتی داشتم دکمه هاشو میبستم ب این فکر کردم ک چند سال دیگه پسرم اونقدر بزرگ میشه ک دیگه ب دکمه نمیگه دُمّه و اون روز قطعا خودش دکمه هاشو میبنده همون لحظه دلم واسه لحظه ای ک دکمه هاشو میبستم تنگ شد...
2728
من هیچوقت اعتقاد نداشتم ب این چیزا هیچوقت ولی الان انگار دارم خواب میبینم  تل ندارم متاسفانه ی ...

هرماه میذارم ماه قبلو نتونستم فقط

لطفا برای سلامتی تو دلیم صلوات بفرستین   
هرماه میذارم ماه قبلو نتونستم فقط

😙

ی شب خسته و کلافه از کارای روزمره در حالی ک پسر کوچیکمو گذاشته بودم روی پام و تکونش میدادم ک خوابش ببره پسردوسالم اومد جلوم وایساد گفت مامان دُمّه هامو میبندی؟نگاش کردم اشک تو چشام حلقه زد گفتم آره ک میبندم عمر مامان!با بستن آخرین دکمه، ی قطره اشک از رو گونم سر خورد اومد پایین...وقتی داشتم دکمه هاشو میبستم ب این فکر کردم ک چند سال دیگه پسرم اونقدر بزرگ میشه ک دیگه ب دکمه نمیگه دُمّه و اون روز قطعا خودش دکمه هاشو میبنده همون لحظه دلم واسه لحظه ای ک دکمه هاشو میبستم تنگ شد...
2738
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز