خواب به چشمام نمیاد .
امشب اخرین شب بارداری من است.۹ ماه انتظار فردا تمام میشود .نمیدونم حالم رو چطور توصیف کنم حس غریبی دارم ترس و لرز به جونم افتاده هم ناراحتم هم خوشحالم .ناراحتم که دیگه مهمون دلم نیستی پسرم اخه وقتی تو دلم بودی فقط وفقط خودم حست میکردم و همه جا همراهم بودی وقتی به دنیا بیای دیگه مثل حالا همه جا و هرلحظه کنارم نیستی البته که تا ابد تو قلب و روحم هستی .خوشحالم ازاینکه قراره بغلت کنم بوت کنم و بهت شیر بدم قراره بیای ما رو خوشبخت ترین کنی 😍جانِ مادر همونجوری که تو این ۹ ماه اذیتم نکردی مطمئنم بعد از این هم نخواهی کرد. میوه ی پاییزی من از خدا بخواه ترو سالم و سلامت به دستمون بسپاره❤❤