نمي تونم زير دين برم خودمون هم نميدونيم مادرم نذاشت كاليد شكاكي كنيم ،يه پنج شنبه از پيش ما رفت با زن و بچه اش ديكه دور روز بعد مادرم زنگ زِد زن داداشم گفت نيتش چند بار اينجور شد مادرم شك كرد زنگ زِد داداش ديگه گفت برو ببين چي شده اونا شهرستان بودن داداشم رفته بود زنش راهش ندادهه بود اونم به زور رفته بود تو ديده بود جنازه برادرم رو تخت و ناله مي كنه زودي برده بود دكتر ولي همون شب فوت كردن دكتر گفته بود شش ساعت دير اوردنش ،زدن مرك مشكوك ،ولي فكر كنم زنش دستش تو دعا و جادو بود چيزي داد به خوردش اخه سالم بود داداشم سيكار هم نمي كشيد ،خواستيم كاليد شكاكي كنيم مادرم گفت تف سر بالاست، ميريم زنش كاري كردهه باشه نمياي مادر نوه ام رو إعدام كنم ،ولي گفت واگذارت به حضرت عباس اگر چيزي به پسرم دادي ،اونم شوهر كرد رفت مشهد ،شوهرش كاري به سرش أورد كه ديونه شد راهي تيمارستان تا يكسال بستري بود بعدش هم اومد بيرون شده يه جنازه گوشه خونه