دوستان اگه تا اخر خوندین خواهش میکنم ب دور از شوخی کمکم کنید بخدا افسرده شدم واقعا و دست خودمم نیست💔
خیلی اتفاقا افتاده همشو پست اول مینویسم براتون...
من یه دوستی داشتم(دختر)واقعا مث ی تیکه از قلبم دوستش داشتم همیشه کنارش بودم همه کاری میکردم براش ک خوشحال باشه واقعا مث خواهر نداشتع ام دوستش داشتم...دوتا از بهترین دوستامو بخاطرش رابطمو باهاشون کم و دیگه قطع کردم با اینکه هردوتاشون هم رشته ایمن و هر روز سر کلاسا باهمیم...مادرش ک فوت کرد بخدا قسم چ شب و روزایی داشتم...دوتا دوست خیلی صمیمی داشتم یکی همین ک میگم دیگه نیست یکی دیگه از دوستام شاهد بود من چ زجری کشیدم چقدررررررریه میکردم همه مراسما مامانش رو رفتم ک تمها نباشه غصه نخوره...من کلا خیلی وابسته بودم به دوستام البته الان کم شده...دقیقا یک سال پیش الکی الکی سر ی بحث بیخود من ازش ناراحت شدم و دو ماه باهاش حرف نزدم بعد تولدش شد و خب منم بخاطر تقویم گوشیم ک اشتباه ذخیره کرده بود دو روز زودتر تولدشو تبریک گفتم و خیلی ناراحت شد و حدود 6ماه دیگه با هم حرف نزدیم منم خیلی ازش ناراحت بودم تا خودش اومد ی استیکر فرستاد.منم ی استیکر فرستادم بعد اون ی استیکر باز من یکی دیگ😐😂و استیکر آخری ک اون فرستادو من دیگ جواب ندادم گفتم اگ میخای حرف بزنی خب بزن دیگ استیکر بازی چیه اخه ....الان یک سال شده حرف نزدیم باهم راستش اولاش برام مهم نبود ولی ی چند وقتیه همش عکسامونو فیلما دیوونه بازیا رو میدیدم و تو شهریور آنلاین بود بش پی ام دادم دقیقن عین این متن نوشتم ک ...
یاد گرفتم چیزی تو دلم نمونه هیچوقت اون روزای خوبی ک با تو داشتم نه باکسی تکرار میشه نه برام تکراری و فقط اومدم بگم دلم برات تنگ شده همین....بعد نیم ساعت ک انلاین بود آف شد...
و سین نکرد...منم پی امام رو پاک کردم...چند وقت پیش ب یکی از دوستای مشترکمون گفتم من واقعا سه ساله فلانی رو ندیدمش(میدونست قهریم)و واقعا دلم براش تنگ شده تو برو بش بگو من گفتم دلم براش تنگ شده و اینا بیاد همو ببینیم....باورتون نمیشه چ جوابی گرفتم...حتی الان ک دارم مینویسم اشکام باز داره میاد...گفته بود من تو این یک سال ک اون نبوده کلا دایره دوستامو کم کردم و با کسی قهر نیستم ولی میخام دوری و دوستی باشه...حتی فهمیدم اون شب پی اممو دیده ولی سین نکرده تا فردا صبح ج بده ک من پاک کرده بودم...همون شب ی ویس فرستادم واسه همون دوست مشترکمون و اینقدررررررررر توش گریه کردم ک اون بیچاره هم دانشگاه دولتی دور از خونه و خانواده حالش تا چند رور بد بود...بعد تازگی دیدمش بهم گفت اون ویسو فرستادم براش تنها واکنشش این بود گفت حس میکنم با دوست پسرم کات کردم😐ینی دلم ب حال خودم میسوزه ک چقدررررررر تو اون ویس زار زدم چقدر گریه کردم ...
خیلی دلم براش تنگ شده قبلن چتاشو میخوندم و لی همه چیزشو پاک کردم از رو گوشیم و آنفالوش کردم از اینستام ولی بازم نمیتونم بش فک نکنم لامصب این دلتنگی درد بدیه...همش افسردم صب تا شب فقط فکر میکنم ک اگه اینجور نشده بود چی میشد...چقدر دوسش داشتم چقدر از خواهر برام نزدیک تر بود...صب تا شب تو فکرشم و دست خودم نیست...توروخدا شما بگین چیکار کنم؟؟؟؟بخدا خسته شدم خودمم از این حالِ بد...تنگی نفس میگیرم و قلب درد از بس بش فک میکنم و گریه میکنم...